وعشق... یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

=======================================

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

==========================================

عمر من

تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

 ============================================

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد

 ================================================

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

====================================================

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

========================================================

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور)

===================================================

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

===============================================

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم

 ========================================================

ه حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر شعرم نشکفته خشکید !
به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !
میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده فریبم داد!
قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

 =======================================================

اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

 ===========================================================

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

==========================================================

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

===============================================================

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
 

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |


دوستان این شعر زیبا رو آقا صادق برامون فرستاده.البته نمیدونم شاعرش هم خودشه یا نه.ولی اگه خودش شاعرش باشه باید بگم که واقعا معرکست.بخونید و لذت ببرید.



عشق، تصمیم قشنگی ست
بیـا عـاشق شـو

نه اگر قلب تو سنگی ست
بیـا عـاشق شـو

آسمان زیر پروبال نگاهت آبی ست
شوق پرواز تو رنگی ست

بیـا عـاشق شـو

ناگهان حادثه ی عشق، خطر کن، بشتاب
خوب من، این چه درنگی ست

بیـا عـاشق شـو

با دل موش، محال است که عاشق گردی
عشق، تصمیم پلنگی ست

بیـا عـاشق شـو

تیز هوشان جهان، بر سر کار عشقند
عشق، رندی است، زرنگی ست

بیـا عـاشق شـو

کاش در محضر دل بودی و میدیدی تو
بر سر عشق، چه جنگی ست!

بیـا عـاشق شـو

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
صورت آینه زنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

می رسی با قدم عشق به منزل، آری...
عشق، رهوار خدنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

باز گفتی تو که فردا!!! به خدا فردا نیست
زندگی، فرصت تنگی ست،

بیـا عـاشق شـو

کار خیر است، تأمل به خدا جایز نیست!
عشق، تصمیم قشنگی ست

بیـا عـاشق شـو

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

سلام دوستان.این شعر زیبا رو یکی از دوستانمون به نام آقای حمید مصدق فرستاده.امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.

در میان من و تو فاصله هاست 
گاه می اندیشم
میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری !
تو توانایی بخشش داری
دست های تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشم های تو به من می بخشد
شور عشق و مستی

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |


دیرگاهیست که تنها شده ام                        قصه غربت صحرا شده ام
                 وسعت درد فقط سهممن است                  بازهم قسمت غم ها شده ام
                                    دگر آیینه ز من بی خبر است                    که اسیر شب یلدا شده ام
              من که بی تاب شقایق بودم                  همدم سردی یخ ها شده ام
       کاش چشمان مرا خاک کنید                      تا نبینم که چه تنها شده ام
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |


سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم
 من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم


دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است


محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه 
میخواهد اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه بر زبان دارم 
وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |




تا آخر عمر در دلم خواهی ماند
تنها تو چراغ محفلم خواهی ماند
ای پاکترین زلال جوشان دلم
ای آینه در مقابلم خواهی ماند


تا سر ز سجود آخری بر میداشت
شمشیر ز کینه، کافری بر میداشت
انگار برای رفتنش هم کعبه
باید که شکاف دیگری بر میداشت


با وعده بی حساب خامم کردی
انگشت نمای خاص و عامم کردی
من شخصیت رمان علمی بودم
تبدیل به قصه درامم کردی
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |



تو از دردی که افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو کتمان عشقت بود در حالی
که از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط یک لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟

زلیخا میخورد افسوس که یوسف گشته زندانی.

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد
سفرهء دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد
نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد:
با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد
کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد
یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد
وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!
فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد
هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد
هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد
کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد
جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد
عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد
جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد
ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد
پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد 
خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد…

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

ما در عصر احتمال به سر می بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید ...
در عصر قاطعیتِ تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال ، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو عین الیقین من
قطعیت نگاه تو دین من است
من از تو ناگزیرم
من بی نام ناگزیر تو می میرم . . .

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

این یکی از زیباترین اشعار شاملوست که اگه با صدای خود شاملو بشنوید روح رو نوازش میده.توصیه میکنم بخونید و حتما اگه تونستید فایل صوتی رو هم گیر بیارید و گوش بدید.



در آوار خونین گرگ و میش، دیگر گونه مردی آنک
که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته زیباترین زنان
که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید

چه مردی، چه مردی که می گفت
قلب را شایسته تر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند
و گلو را بایسته تر آن که زیباترین نامها را بگوید

و شیرآهن کوهمردی ازین گونه عاشق
میدان خونین سرنوشت، به پاشنه آشیل در نوشت
روئینه تنی که راز مرگش اندوه عشق و غم تنهایی بود

آه اسفندیار مغموم
تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی

آیا نه، یکی نه بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد؟
من تنها فریاد زدم نه
من از فرو رفتن تن زدم
صدایی بودم من، شکلی میان اشکال
و معنایی یافتم
من بودم و شدم
نه زان گونه که غنچه ای، گلی، یا ریشه ای که جوانه ای، یا دانه که جنگلی

راست بدان گونه که عالیمردی، شهیدی
تا آسمان بر او نماز برد

من بینوا بندگکی سر به راه نبودم
و راه بهشت مینوی من، بزرو طوع و خاکساری نبود

مرا دیگر گونه خدایی می بایست
شایسته آفرینه ئی که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند

و خدایی دیگر گونه آفریدم

دریغا، شیرآهن کوهمردا که تو بودی
و کوهوار پیش از آن که به خاک افتی
نستوه و استوار مرده بودی

اما نه خدا و نه شیطان
سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگران می پرستیدند
بتی که دیگران اش می پرستیدند

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |


نوشته شده برچسب:, توسط modir| |



نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلکه وسط رودخونه به هم برسن...
--


تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند.
--

خوشبختی به کسانی روی می آورد که برای خوشبخت کردن دیگران می کوشند 
--



نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب
اشک هایم در امان باشد!!!
--

هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند
--


دنیا مث بازی گل یا پوچ میمونه .......**.......با تو گل بی تو پوچ
--

هرگز وقتت رو برای کسی که حاضر نیست وقتشو برای تو بگذرونه ، نگذار !
--

ماشین زندگیتو جلوی خونه ی هر
عشقی پاک نکن ، ممکنه چرخهای قلبتو پنچر کنن!

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم
بس که تک خال محبت بر رفیق انداختیم
--


اس ام اس عاشقانه ، پیامک عاشقانه ، جملات زیبا

مشکلات خود را با مداد بنویس و پاک کن را در اختیار خدا بگذار
--

ضربات کوچک درختان عظیم را از پا در می آورد !
--

می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،


با آزادی کنارت باشم،


بدون اصرار تو را بخواهم،


با احساس گناه ترکت نکنم، با سرزنش از تو انتقاد نکنم و با تحقیر به تو کمک نکنم،


و اگر تو نیز با من چنین باشی، یکدیگر را غنی خواهیم
--


این جمله همیشه یادت باشه : زندگی گل سرخئ است که گلبرگهایش خیالی وخارهایش واقعی است
--

یکی بود یکی نبود یه روز زمین
عاشق خورشید شد و گفت دورت بگردم ! بعدش تا ابد موند تو رودربایستی .


نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

حکایت جالبی است که فراموش شدگان ،فراموش کنندگان را هر گز فراموش نمی کنند

داشتم یک دل و آن هم به تو کردم تقدیم
بیش از این از من مسکین چه تمنا داری
  
غریبونه شکستم من اینجا تک و تنها
دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق نداری خبر از من
روزی تو می آیی نمانده اثر از من
 
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره
چرا وقت نوبت ماست آسمون جایی نداره؟؟
 
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

زندگی ، عشق ، گذر كردن از این روزای سرد
مردن خاطره های تلخ دیروز و به جاش یه عالمه لحظه گرم
همه یه بهونه قشنگ می خواد
تو، آره اون بهونه ای ، اون بهونه قشنگ
واسه گم كردن هر چی خاطره است
كه تو ذهن خاكی یه آدم خسته ازعشق ، شده آخر یه رنج
تو ، آره اون بهونه ای
یه بهونه واسه فرار از عشقی نه سیاه و نه سپید
یه بهونه واسه بودن ، نبودن ، واسه مردن و خلا
واسه پیدا كردن یه لحظه گرم توی این زندگی سرد
واسه موندن توی این حس قشنگ
تو ، آره اون بهونه ای
اون بهونه قشنگ
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

توی صحنه غریب زندگی هممون در نقش یک بازیگریم

با همین تو بازی های روزگار از درون هم ولی بی خبریم

زندگی تولد یه خاطرست انگاری شروع یک نمایشه

کاشکی از دنیای این خاطره ها سهم ما تموم خوبی ها با شه

بهتره به قلبامون دروغ نگیم زندگی هر طور که باشه می گذره

منو تو مسافریم تو این روزا مثل خورشید تو نگاه پنجره

همون پشت نقاب صورتک همیشه از صبح تا شب قایم می شیم

واسه پنهون کردن گریه هامون روی قلب و روحمون خط می کشیم

اگه باز از روزگار دلت گرفت لحظه ها ثانیه ها ابری شدنبیا با من بیا بامن

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

تویی عاشقترین تنهای دنیا ............. منم خسته ترین مغموم دنیا
تویی صادقترین حرف رو لبها ............. منم غمگین ترین راز تو دلها
تویی زیبا طلوع صبح فردا ...............منم اینجا غروبی مثل شبها
تویی همچون قناری شاد و شیدا ...... منم مثل كلاغی رو درختا
تویی آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه یه رویا
تویی عشق و محبت توی قلبها...........منم دیوونه مثل موج دریا
تویی تنها تویی یاد غریبها..................منم فریاد بی پایان غمها
تویی شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقایق توی صحرا
تویی آب زلال اشك چشمها................منم مرداب سرد توی دشتها
تویی عاشقترین تنهای دنیا.................منم خسته ترین مغموم دنیا

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |


تا عمر دارم دیگر هیچ عشق و دوست داشتنی را باور نخواهم كرد...
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

از هجوم نغمه اي بشكافت گور مغز من امشب:
مرده اي را جان به رگ ها ريخت،
پاشد از جا در ميان سايه و روشن،
بانگ زد بر من: مرا پنداشتي مرده
و به خاك روزهاي رفته بسپرده؟
ليك پندار تو بيهوده است:
پيكر من مرگ را از خويش مي راند.
سرگذشت من به زهر لحظه هاي تلخ آلوده است.
من به هر فرصت كه يابم بر تو مي تازم.
شادي ات را با عذاب آلوده مي سازم.
با خيالت مي دهم پيوند تصويري
كه قرارت را كند در رنگ خود نابود.
درد را با لذت آميزد،
در تپش هايت فرو ريزد.
نقش هاي رفته را باز آورد با خود غبار آلود.
مرده لب بر بسته بود.
چشم مي لغزيد بر يك سرح شوم.
مي تراويد از تن من درد.
نغمه مي آورد بر مغزم هجوم.
 
نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

مي گي عاشق باروني......ولي وقتي بارون مي آد چتر رو روي سرت باز مي كني
مي گي عاشق برفي.......ولي تحمل يه گلوله برف نداري
مي گي عاشق پرنده اي.......ولي ميندازيش تو قفس
مي گي عاشق گلي.....ولي از شاخه جداش مي كني
انتظار داري نترسم....وقتي مي گي عاشقمي

 


من رو به پايان مي روم
رو به مهتاب خدايان ميروم
من چشيدم زهر پيوند تو را
مارهاي سرخ لبخند تورا
لبان بوسه هايم خونيست
اي گل شب عشق من طائونيست
کاش تمحيد تو پاکم کرده بود
کاش دستان تو خاکم کرده بود
تو فراموشم نکن در دفن سال
لحظه اي بر خاک خاموشم بنال


عشق روبايد از آفتابگردون ياد گرفت غروب شد خورشيد از آسمون رفت آفتابگردان عاشق به دنبال خورشيد آسمان را جستجو مي کرد ناگهان ستاره اي چشمک زد آفتابگردان سرش را به زير انداخت گلها خيانت نمي کنند.

رو تابلو هاي جاده ها  , سر گذر پياده ها  برات پيغام گذاشتم  که هيچ کسو تو دنيا قد تو دوست نداشتم
واسه يه دنيا آدم يکي يکي نامه دادم  از تو که بودي عشقم واسه همه نوشتم
بيابونا ميدونن , آسمونا ميدونن , جنگل و کوه و صحرا حتي اونا ميدونن
مسافرا ميدونن , همه زائرا ميدونن , اونايي که تو غارن خبر اين عشقو دارن
حتي پري درياها , شاهزاده هاي روياها , سنگ صبورم ميدونه  , قلعه نورم ميدونه , پرنده هاي آسمون , فرهاد کوه بيستون
ساربون هاي صحراها , ماهيگيراي درياها , پروانه هاي باغچه ها , عروسکهاي طاقچه ها , کفتر گنبد دور دور دورم ميدونه
واست پيغوم گذاشتم که هيچ کسو تو دنيا قد تو دوست نداشتم 
 هيچ کسو تو دنيا قد تو دوست نداشتم


نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

اگه فکر ميکني که رفتنت باعث شکستنم ميشه ؛ اگه فکرميکني که بعد ازرفتنت اشک ميريزم ؛ اگه فکرميکني که بانبودنت لحظه هام خالي ميشن؛ اگه فکرميکني که هرلحظه دلم برات تنگ ميشه؛ اگه فکرميگني که بي توميميرم؛ درست فکرميکني تو که ميدوني نبودنت رو تاب نميارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون

روي تخته سنگي نوشته شده بود: اگر جواني عاشق شد چه کند؟ من هم زير آن نوشتم: بايد صبر کند. براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم: بميرد بهتر است. براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم. انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد. اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافتم....

دنيا که اين جوري نمي مونه هميشه يه روز مياي ميگم نمي خوام و نميشه خيال نکنه هميشه دلم برات مي ميره يه روزي برمي گردي که ديگه خيلي ديره يه روز مياي سراغم که خيلي وقته رفتم هزار هزار بهونه از اون نگات گرفتم اين روزارو يادت باشه يه وقت نگي نگفتي اون روزا دورنيست که به ياد من بازم بيفتي يه وقتي بر مي گردي که فايده اي نداره هر چي سرم آوردي دنيا سرت مياره.

مي بخشمت بخاطر تمام خنده هايي که از صورتم گرفتي...بخاطر تمام خنده هايي که به صورتم نشاندي نمي بخشمت به خاطر دلي که برايم شکستي...بخاطر احساسي که برايم پرپر کردي...نمي بخشمت بخاطر زخمي که بر وجودم نشاندي...بخاطر نمکي که بر زخمم گذاشتي...و مي بخشمت بخاطر عشقي که بر قلبم حک کردي


نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

 از کسي که دوستش داري ساده دست نکش. شايد ديگه هيچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشي و از کسي هم که دوستت داره بي تفاوت عبور نکن .چون شايد هيچ وقت ،هيچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد 

اگه روزي شاد بودي، بلند نخند كه غم بيدار نشه و اگه يه روز غمگين بودي، آرام گريه كن تا شادي نااميد نشه اگر ميدانستي که چقدر دوستت دارم هيچ گاه براي امدنت باران را بهانه نمي کردي رنگين کمان من


در اين دنيا تك و تنها شدم من بيا نگاهي در دل صحرا شدم من چو مجنوني كه از
مردم گريزم شتابان در پي ليلا شدم من چه بي سحر چه بي اثرمي گريم به ناكامي چرارسوا شدم من چرا عاشق چرا شيدا شدم من

وحشت از عشق که نه، ترس ما فاصله هاست
 وحشت از قصه که نه، ترس ما خاتمه هاست ترس بيهوده نداريم
 صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن نا خواسته عاطفه هاست
 کوله باري است پر از هيچ
 که بر شانه ماست گله از دست کسي نيست
مقصر دل ديوونه ماست
درد ما مرگ تفاهم
غم ما کوچ محبت غم ما از بي کسي مردنه

اما به باد بسپارباز تنها در كنار پنجره استاده ام
باز اشك از ديده جاري ياد تو افتاده ام
زير دستم يادگاريمان نگاهم مي كند
چشمهاي نازنين تو تباهم مي كند
ياد ايامي كه عشقم در دل تو خانه داشت
هر كلام دلنشينت قصه جانانه داشت
ياد ايامي كه تو سنگ صبورم مي شدي
رهنما چون قصه آن چاه و كورم مي شدي
دست من در دستهاي گرم تو جان مي گرفت
روزگارم در كنارت وه ! كه سامان مي گرفت
گرچه مي دانم گناه اين جدايي از من است
آرزوي بهترين يارم رهايي از من است
باز گرد و رونق اين خانه شو
باز گرد و نور اين كاشانه شو
مستيم را با شراب خند ه ات افزون نما
غصه هايم را به لبخندي ز دل بيرون نما
تا تو باز آيي ز چشمم خواب رفت
از دو ديده خون بجاي آب رفت
مهربانم،عشق من ، اي نازنين
بازگرد و محنتم را خود ببين
باز كن در را و جانم تازه كن
مهربان شو عشق من اندازه كن


 

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

بنويس از سرخط:بنويس که دلت ديگه به ياد اون نيست بنويس که بدونه: وقتي نباشه قلبت از غصه خون نيست اونکه گذاشتو رفت: يه روز سرش به سنگ ميخوره برميگرده ديگه صداش نکن: بذار خودش بياد دنبالت بگرده ديگه گريه نکن: آخه اشک تو باعث شادي اونه ديگه به پاش نسوز: آخه اون واسه تو ديگه دل نميسوزونه اگه ميخواست ميموند: حالا که رفتو غصش رفته ز يادم اگه پيشم ميموند: ديگه جز اون به هيشکي دل نميدادم

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

   گفتي چشمها را بايد شست ! شستم ولي..... گفتي جور ديگر بايد ديد! ديدم ولي..... گفتي
زير باران بايد رفت رفتم ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را نه نگاه ديگرم را هيچکدام را نديد فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت : ديوانه ي باران نديده

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

  يادم مي آيد يکبار از خدا پرسيدم :
 خداي من , تو که سينه اي به اين بزرگي دادي به آدم
 تو که از هر چيز خوب دو تا دادي براي تنش
 چرا توي سينه يک دل کاشتي
و آنطرفش را گذاشتي خالي و سوت کور؟
 خدا تاملي کرد و توي گوشم زمزمه کرد :
 اگر جايي خالي باشد از چيزي , حکمتي دارد
 اين خلاء , سينه جا دارد براي دو تا دل قبول
 آفريدمت براي جستجو !!!!
 همه چيز را سر جاي خودش گذاشتم دانه به دانه
يک جاي خالي اش را هم تو پر کن
 از هر چه خواستي , خواستي يک دل ديگر , خواستي چيزهاي ديگر

همه مال دنيا را داده ام  تا روياي ترا داشته باشم
مادرم که مرد  ؟معصوميتم  را با خود برد
آيا باران امشب خواهد باريد ؟
ترا به خدا ! محض رضاي خدا !
به من بگوئيد کودکي ام کجاست ؟
آخر در کجا بود که جا گذاشتمش ؟
فکر کنم آخرين ايستگاه ترن که پياده شدم
در شلوغي مترو گمش کردم
شايد هم از جيب ام زدند
نمي دانم گناه کسي را نمي توانم بشورم
ملحفه سپيد معصوميتم چرکين شده
هنچ دستي سپيدش نمي کند .

من خواستم که يار تو باشم ، خدا نخواست
هر لحظه در کنار تو باشم ، خدا نخواست
مي خواستم بهانه ي آرامشت شوم
هر روز بي قرار تو باشم ، خدا نخواست
خورشيد دستهاي مرا خوب حس کني
يک عمر نو بهار تو باشم ، خدا نخواست
حتي مرا اگر که نخواهي کنار خود
آواره ي ديار تو باشم ، خدا نخواست
هر شب براي بوسه زدن بر مسير تو
شبگرد کوچه سار تو باشم ، خدا نخواست
گفتم کنار جاده بمانم که بعد تو
تنديس انتظار تو باشم ، خدا نخواست.



نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

صداي بوي گلي پيچيد ميان خنده ي زيبا يت
هزارپنجره شد بيداربه سمت روشن شب هايت
زموج خيز تگاهت تا فلات کوه غرور امروز
رسيده ام به " نمي دانم کجاي " وسعت دنيا يت
بيا و گريه کن آخر تا رها شوي به خدا عمري ست
طنين هق هق سازي پير نشسته خسته در آوا يت
و آمدم که ببويم رد سبز گام تورا شايد
مرابه رقص درآوردآي...طنين تق تق پاها يت
نشسته ام چه شکسته باز ... به استغاثه ي چشما نت
کوير تف زده اي هستم که دل سپرده به دريا يت
هزار پنجره شد بيدار با قدم زدنت در باغ
صداي بوي گتي پيچيد ميان خنده ي زيبا يت

گلي از شاخه اگر مي چينيم
                      برگ برگش نکنيم
                          و به بادش ندهيم
لااقل لاي کتاب دلمان بگذاريم
                        و شبي چند از آن را 
                            هي بخوانيم و ببوسيم و معطر بشويم
                                شايد از باغچه کوچک انديشه مان گل رويد ...


زندگي
       چون گل سرخي است  پر از برگ و پر از عطر و پر از خار
يادمان باشد اگر گل چيديم
عطر و خار و گل و برگ همه همسايه ديوار به ديوار همند


 

 

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

 به چشمانت بياموز هر کس ارزش ديدن ندارد
به دستانت بياموز که هر گل ارزش چيدن ندارد
به قلبت هم بياموز که هر کس کنج آن جايي ندارد

 ميکشمت اگه يه روز با غريبه ببينمت
  گل مني نميزارم دست ديگه بچينتد
گولم زدي اما بدون يه روز سراغ تو ميام
با خنجري تشنه واسه سينه داغ تو ميام
ميميرمو ميسوزم از اين حيلو و نيرنگ تو
مگه چه کردم با دلت عمري بودم تو چنگ تو
         قانون تو تو عاشقي هوسه
        مي کشمت دستم بهت برسه
 دو ته سيگار مونده رو ميز يه ماتيکي يکي تميز
گفتي به من تنها بودي کي بوده پس اينجا عزيز
  واي که دلم داره ديگه دغ ميکنه پر ميزنه
شب خوشيت تموم ميشه صبح منم سر ميزنه
نفس نفس ميزنم و از دور تماشات مي کنم
رفتي با اون مرد غريب نديدي نگات ميکنم
         قانون تو تو عاشقي هوسه
      مي کشمت دستم بهت برسه

رفتنت آغاز ويرانيست حرفش را مزن
ابتداي يك پريشاني است حرفش را مزن
گفته بودي چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهايم بي تو باراني است حرفش را مزن
آرزو داري ديگر بر نگردم پيش تو
راهمان با اينكه طولاني است حرفش را مزن
دوست داري بشكني قلب پريشان مرا
دل شكستن كار آساني است حرفش را مزن
خورده بودي سوگند روزي عهد مارا بشكني
اين شكستن نامسلماني است حرفش را مزن

 

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

این درد نهان‌سوز، نهفتن نتوانم

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

شادم به خیال تو چو مهتاب، شبانگاه

گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

 

چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار

گامی به سر کوی تو رفتن نتوانم

 

دور از تو، من سوخته در دامن شبها

چون شمع سحر، یک مژه خفتن نتوانم  **

 

فریاد ز بی‌مهریت ای گل که در این باغ

چون غنچه پاییز، شکفتن نتوانم

 

ای چشم سخنگوی، تو بشنو ز نگاهم

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

شفیع کدکنی

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

فنجان سرد چای، دو تا دست روی میز

تهران، غروب جمعه­ی آبان برگریز

 

آهسته خیره شد به من و گفت ناگهان:

این بار آخری­ست که می­بینمت عزیز

 

از من مرنج طالع من!، بعد از این دوسال...

با اخمهات زندگی­ام را به هم مریز

 

از انقلاب تا سر حافظ قدم زدیم

ما غصه داشتیم، خیابان پیر نیز

 

پاییز بود و باران بود و غروب و ... شهر؛

با خاطرات ما دو نفر سخت در ستیز

 

باهم قدم زدیم ولی شهر مرده بود

انگار زیر پاهامان مثل برگریز

وحید طلعت

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

نشد كه موسم قرباني ام صدا بزنم

تو را خدا بگذاريد دست و پا بزنم

زني كه مست كه ديوانه كاش مي آمد

كنار خندق خونم كه حرف ها بزنم

بگويمش كه چقد دوست دارمت ده تا

و او بخندد و من مثل بچه ها بزنم

به سيم آخر و هي بوسه بر سر و دستش

اگر كه جا بخورد من مباد جا بزنم

دو كلمه راست بگويم كه دوستش دارم

به كوچه هاي علي چپ چرا چرا بزنم

من عاشقم بگذاريد درد دل بكنم

چقدر هي ننويسم چقدر تا بزنم

چقدر توي غزل هام سانسورش بكنم

به سمت او چقدر پيرتر عصا بزنم

تمام آنچه نوشتم براي ريحانه ست

دروغ بود به مادر، به دوست، يا به زنم

علی رضا اکبری

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

بيا گناه ندارد به هم نگاه کنيم

و تازه،داشته باشد،بيا گناه کنيم

بيا بساط قرار و گل و محبت را

دوباره دست به هم داده، روبراه کنيم

اگر به خاطر هم عاشقانه بر خيزيم

نمي رسيم به جايي که اشتباه کنيم

براي دلخوشي چشم هايمان هم هست

بيا گناه ندارد به هم نگاه کنيم

فرامرز عرب عامری

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

  اینجا
      خیس است

      خیس
      همه جا
      از
      باران

      و
          گریه های من...

 

ن. عابد



نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

اين روزها

       با غريبه ای که در من می خواند

       الفتی ندارم

       می خواهم

       به جای شعر

       نام تو را بنويسم

       تا دلم

       بنشيند

       و نگاهت کند  

                                           کاش می شد

       زير بارانی که در دلم می بارد

       قدم می زدی

       تا من می نشستم

       و غزل چشمهايت را

       دوره می کردم 

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

این کیست که با این همه غم می خندد ؟

زخمی شده ... باز دم به دم می خندد

در مرگ چه رازی است که این کهنه درخت

با هر تبری که می زنم می خندد ؟!

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |



بیا به خانه ام امشب که کوچه بی مردست

و قلب بی فروغ اتاق ها ورم کردست

تنور مضحک دنیا اجاق ما را برد

و نان سفره ی شب را کسی نیاوردست

به طعم ترش لبانم گناه جاری نیست

خلاصه اینکه هنوزم انار ما زردست

دلم گرفته ازاین شعرهای بی تصویر

غزل به حبسیه گفتن ...هجا هجا دردست

ببین به کوچه ی خوابت نگاه ما را .... هست ؟

غمی نبوده اگر نیست کوچه نامردست

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

عشق شاعر شدن و شهره شدن کشته مرا !

غـم هـورا و  کـف و سـوت زدن کشـتـه مرا !

به دروغ از تـو سـرودم همـه ي عمـر ولـي

راست اين ست که عشق خود من  کشته مرا

حرف از اصلاح و عدالت زدم و ، واي به من

که غم نان شب و بچـه و زن  کشتـه مرا

پي بيگانـه دويديـم ، و ليـکـن گفتيـم :

« درد محروميت و حب وطن  کشته مرا »

چپ نرو ! راست نگو ! پلک نزن ! سرفه نکن !

اين همه مرز و حصار و قدغن  کشته مرا

جرأتي نيست مرا تا که بگويم : « دنيا !

عشق تو ، عشق به اين آب لجن کشته مرا »

نوشته شده برچسب:, توسط modir| |

Blog Skin

          www.bahar22.com برو بالا دوست عزيز